کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : منصوره محمدی     نوع شعر : مدح     وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن     قالب شعر : غزل    

از عشقِ رضا، نبضِ زمان در نوسان است            از برکتِ عشقش، نفسم در هیجان است

وقتی که دلم محفل آشوب و هیاهوست            آغوش حرم، اَمن‌ترین جای جهان است


هر یک طپشِ قلبِ من از ضربِ نگاهش            در سینه به عشقِ حرمش در ضربان است

در حولِ مـدارِ گُـلِ خـورشیدِ جـمـالش            منظومۀ عرشِ علوی در دوَران است

از سـمت حـریـمِ رضـوی آمـده گـویـا            وقتی نفسِ باد صبا مشک فـشان است

سرمـایـۀ من عـشقِ شَهـنـشـاهِ دل آرام            هر ثانیه‌اش ناب ترین گنجِ زمان است

طعـمِ شـعـفِ شـوکتِ پـرواز چـشـیـدَم            در پهنۀ عرشی که چنین اَمن و اَمان است

چـشمِ دل ما دوخـته بر گوشۀ چشمش            با گوشۀ چشمی به دلم، تاب و توان است

در پنجـرۀ چـشمِ ضریحَـش گِرۀ عشق            لبریز از احساسِ دو چشمی نگران است

در چـشـمـۀ چـشـمانِ امـیـدم دمِ دیـدار            احساسِ شعف، در رگِ هر دیده عیان است

از دیـده و دل پَر بِکـِشد وسعتِ غـم‌ها            وقتی گل لبخندِ رضا سیبِ جنان است

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سـال‌ها دیـدۀ دل جانب رضوان داریم            این چنین میل تماشای تو جانان داریم
چون که دوریم ز تو حال پریشان داریم            روز و شب قبلۀ جان سوی خراسان داریم


کعبه خود دیده به اشراقِ نگاهت دارد
انعکاسی‌ست که از چشم سیاهت دارد

ما نه تـسلـیمِ تو در اوج رضائـیم همه            لطـف تو بود که در دین خـدائـیم همه
ما که با اسـم تو در ذکر و نوائیم همه            به تـولّای تو در مهـر و صفائـیم همه

هر کجـائـیم به کـوی حرمت مهـمانیم
به خـدا تا به ابـد در حـرمت می‌مـانیم

مرکز نور سماوات و زمین مرقد توست            وسط باغ جنان، خُلد برین مرقد توست
حلقۀ هر دو جهان را چو نگین مرقد توست            آنکه غم می‌برَد از قلب غمین مرقد توست

بی‌شـمارند ملائک به طـواف حـرمت
سـجـدۀ اهل سـمـاوات به خاک قـدمت

آستان تو همان عرش خدای ازلی‌ست            مهر و حُب تو همان معنی خیرالعملی‌ست
تویی آن که به جهان سرور و مولا و ولی‌ست            لقبت گر چه رضا، نام قشنگ تو علی‌ست

بر هـمـه عـالـم و آدم تو ولایت داری
بس که دل برده‌ای و جام محبت داری

خُرَّم آن دل که به عشاق رهت پیوسته            جان بگیرد ز تو هر جان، به لب دلخسته
سـائـلی آمده که دل به عـطایت بـسـته            رحم کن حضرت سلطان به دل بشکسته

ردِّ سـائـل نـنـمـایـی که مـرامت نـبـوَد
بخششِ کم نه، که در شأن و مقامت نبوَد

عرش حق سقف وَزینی است که بر پایۀ تو            هستی عالمی از جان گرانمایۀ توست
شرح گـل ذرّۀ بی‌قـدر ز آرایـۀ توست           
جـمع آیـات الـهـی هـمگـی آیـۀ توست

جلوۀ طور ز یک سایۀ تو منجلی‌است
برترین معجز موسایی و نامت علی‌است

آشـنـایی من و تـو ز قـدیـم است قـدیـم            دل من کنج حریم تو مقـیـم است مقـیم
به خدا جنتم این کوی و حریم است حریم            یار من سرور و آقا و کریم است کریم

مرز ایمان به تو، مرز است به خوبی و بدی
زائر قـبـر تو چون زائر عـرش ابـدی

مشهدت باغ بهشت است و تماشا دارد            در میـانـش حـرم و گـنـبـد زیـبـا دارد
پـارۀ جـان و تن حـضرت طاهـا دارد            مرقـدت بوی گـل یـوسف زهـرا دارد

لحظه لحظه دل ما در حرمت مهمان است
به برت هدیۀ ناقـابل ما این جان است

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : رضا باقریان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسدس

باید به عـشق گـنـبـد تو یـاکـریم شد            روی مـنـاره‌هـای الـهـی مـقـیـم شـد

حیف است پا به صحن و سرای شما نهم            بـاید سـوار بـال مـلک یا نـسـیم شد


هر کس دخیل پنجـره فولاد می‌شود

تا روز حـشر خـانه‌اش آباد می‌شود

صحن و سرای خانه‌ات آباد یا رضا            صید تـوأیم گر تویی صیاد یا رضا

روزی سـفره‌های شب ما زیـاد شد            وقتی که راهمان به تو افتاد یا رضا

مهر تو را به آب و گل ما گذاشتـند

نام تو را شـفـاعت عـالـم نگـاشـتـند

بـال و پـر فـرشـته گـلـیـم سرای تو            آقـا شـود کــنـار تـو آقـا، گـدای تـو

آنقـدر وسعت حرمت کبریایی است            جا شد بهشت گوشه صحن و سرای تو

حالا بهـشت، هم نـفـس زائرت شده

در کوچه‌های دور حرم عابرت شده

بایـد بـرای درک تو پـر در بیـاورم            غیر از رئـوف، واژه بهـتر بیاورم

بـایـد بـرای مـنـقـبـت بـی‌کـرانـه‌ات            یک صفحه‌ای به وسعت محشر بیاورم

محشر به شانه‌های تو مثل کبوتر است

وصف تو از خیال و شعورم فراتر است

بی نورت آفتاب به دردی نمی‌خورد            بی‌عطر تو گلاب به دردی نمی‌خورد

بوسه، مرا ز پای تو سیراب می‌کند            با این حساب، آب، به دردی نمی‌خورد

یـک ذرّه از تـلـؤلـؤ تـو آفـتـاب شد

خورشید بی وجود تو خانه‌خراب شد

صحن عتیق هرچه مسلمان درست کرد            از برکت تو بوذر و سلمان درست کرد

شبهـای جـمعه از نفـس زائـران تو            دور ضریح، چند سلیمان درست کرد

بیهوده نیست عاشق تو بی قـرار تو

اینگونه بود مور شدن در جوار تو

خوب است در حریم شما استخاره‌ها            هـیچ‌اند در بـرابـر نـورت سـتاره‌ها

سوگند می‌خورم به جلال تو یا رضا            عرش خداست بر سر دوش مناره‌ها

پیش تو استخـاره گرفـتـیم و بد نشد

گـلـدسـته حـریـم تو آقـا رصد نـشـد

هرجا کریم هست، کرمخانه می‌شود            بالم فـقط به گرد تو پروانه می‌شود

کـنج حـرم نـشـسـته‌ام و داد می‌زنم            هر یوسفی که یوسف زهرا نمی‌شود

آقا کرامت تو در اینجا زبان زد است

کرببلای دیگر من شهر مشهد است

دست تو خاک را به نظر کیمیا کند            ظرف مـس وجـود مرا هم طلا کند

حس می‌کـنم کـنار تو نام حسین را            نام حـسین در حـرم تو چـه‌ها کـنـد

پـابـوسی تو پـاره گـریـبـانـمان کـند

راهی به سوی شهر حسین جانمان کند

آن سائلی که دامن لطف تو را گرفت            یادم نرفته نیـمه شبی که شفا گرفت

جان جـواد را که قـسم داد پیـش تو            یک اربعین، از حرمت کربلا گرفت

دارالشفاست کوی تو یا ثامن الحجج

وجه خداست روی تو یا ثامن الحجج

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت رفع ایراد و انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد، وجود ائمه مختص آن شهری که هستند نیست بلکه جهانی است بسیار دیده شده فردی در شهری دیگری به ائمه متول شده و شفا گرفته اند

در مشهد آفتاب به دردی نمی‌خورد            بی‌عطر تو گلاب به دردی نمی‌خورد

بیت زیر به جهت رفع ایراد و انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد، وجود امام باعث خانه خرابی خورشید نیست بلکه همانطور که در مصرع اول آمده نور خورشید به برکت وجود امام است

یک ذره از تـلـؤلوی تو آفـتـاب شد            خورشید هم کنار تو خانه‌خراب شد

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

دلـمُـردۀ مَحـضیم به ما جان برسانید            مـا را به حَـرمـخٰانۀ جـانـان برسانید

مائـیم و غـم هجر و تمنّـای وصالـش            ایـن دلـهُـره را زود به پایان برسانید


ما را که فـقـیریم و یتـیمـیم و اسیریم            تا کـویِ کَرمـخٰـانۀ سُـلـطان برسانـید

تا اوست ولیْ نعمتِ ما، تک تک ما را            هر وعده سرِ سُـفـرۀ احسان برسانید

از لوح و قلم، وحی بگیرید به نامش            در مِدْحَت او سوره به قرآن برسانید

تـا پـرده‌ای از معـجـزۀ شاه بخـوانـیم            مضـمون ز سراپردۀ شیران برسانید

بر دامـنــۀ پـنـجـــره فــولاد بـبـنـدیـد            یک رشته که یک شهر به درمان برسانید

پس در خور شأنیّت بالایِ ضریحش            صد دسته گُل از روضۀ رضوان برسانید

ای مردم مُسـتأصَل و درمانـدۀ عـالم            خـود را به دلِ مـشهدِ ایـران برسانید

از جانـب ما هـم شبِ میلاد، سـلامی            بر محـضـرِ آقـایِ خُـراسان برسانـید

تا چشم رضـا را به تأسّـی بنـشیـنـیم            بـاید که به مـا دیـدۀ گـریـان برسانید

مَرزوقِ رضائیم و توقّع، همه این است            از اشک به ما رزقِ فراوان برسانید

: امتیاز

مدح حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : مجتبی صمدی شهاب نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

امـشب دوبـاره بـال پـروازم درآمـد            امشب دوباره عشق سویم با سرآمد
گـشـتم کـبـوتر تا دیـار خـانه زادی            تنها همین کار از دل عـاشق برآمد


قـصد زیارت کردم و اوجی گـرفتم            روحی مرا در چارچوب پیکـر آمد

دور حـرم چـرخـی زدم دیـدم برای            جـارو کـشیدن جـبـرئیل شهـپـر آمد
بستم دخـیلم را به یک جسم مشبک            گـویـا صـدایـی از دل آهـن درآمــد
خـوش آمدی ای زائـر شوریـده حالم
دلـتـنـگ تـو بــودم در آفــاق خـیـالـم
گویا که صاحب خانه بامن روبرو شد            گویا که با من غرقه در گـفتگو شد
رسواترین رفتم ولی از فیض دیدار            بـیـن خـلائـق رتـبـه‌ام بـا آبـرو شـد
کعـبه فـرامـوشم شد آنجا در نـیایش            ذکر همه ارکان و جانم ذکر هو شد
خود را میان عرش دیدم در طوافش            گـویـا بـرآورده مـرا هـر آرزو شـد
مستی دوچـندان شد شمـیم یاس آمد            یک لحظه حس کردم فضا خوش عطروبوشد
گفتم چه عطری مستی‌ام شد بی‌نهایت
گـفـتـنـد زهــرا آمــده ایـنـجـا زیـارت
به به ازین دیدار روحانی و میـقات            به به ازین میخانه عشق و خـرابات
شرط ولایت داشتن درسینه اینجاست            شیعـه فـقط با نام او می‌گردد اثبات
شاه و گدا فرقی ندارد پشت این در            او در رئوفـیت خدا را هست مرآت
اینجا به هر جنبنده‌ای آتش حرام است            آسوده می‌خوابند گردش خیل اموات
اینجا شـفا کار دعـای خادمان است            غـوغـا بود در دفـتـر ثبت کـرامات
این قـبـلۀ هـفـتـم امـیـد عـاشـقـان است
مهـمان پـذیـر پـادشاهی مهـربان است
خورشید شرقی زمین گـنبد طلایش            بوی خدا می‌آید از صحن و سرایش
در آب سقـاخانه‌اش کـوثـر چکـیـده            پرمی‌زند صدها فـرشته در هوایش
درصحن گوهرشاد روضه خوان زیاد است            هرکس که می‌بینی بخواند در ثنایش
پلکی اگر برهم زند راضی شود حق            الحق که بر او می‌سزد نام رضایش

در کفشداری های او در حال تعظیم            روح الأمین گوید خوش آمد بر گدایش
رمز رضایت نامه از حق در نگاهش
آهــوی سـرگـردان دلـهـا در پـنـاهـش
پابوسی‌اش تیر دل درماندگان است            این خـانه آمـال دل افـلاکـیـان است
در هر رواقش بار حورالعین فرش است            بال ملائک زیر پـای زائـران است
دانـه بـرنـج سفـرۀ مهـمـانـسـرایـش            بیمه گرجاوید روح و جسم و جان است
حیوان هم ازاین خانه بی‌بهره نماند            ازبسکه این آقا کریم و مهربان است
ازبسکه او زوّار خود را دوست دارد            آید به استـقـبـالشان خنده‌کـنان است
اینجا شوی حاجت روا بی‌عرض و خواهش
این شه به فرقت می‌کشد دست نوازش
پـاره تـن ثـانـیِّ خــتـم الانــبـیـا شـد            هم نام و هـم اسم علیِّ مرتضی شد
او آمد و حق را به روی پرده آورد            آمـد به ایـران فخـر نـسـل آریـا شـد
او شد سفـیـر اول زهـرا در ایـران            او هـشتمین تـندیس نسل اوصیا شد
جنّت بود یک تکّه از خاک مزارش            ایران ز فـیـضش رتبه دار آسیا شد
باید فضا رفت و از آن بالا نظر کرد            مشـهـد نگـیـن نـقـشه جـغـرافـیا شد
دوری کند هرکس از اینجا تیره بخت است
مشهـد برای خاک ایران پایتخت است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

در کفشداری های او در حال تعظیم            موسی کمر خم کرده آنجا باعصایش

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پـاره تـن ثـانـیِّ خــتـم الانــبـیـا شـد            هـم نام و هـم اسـم عـلی ایـلـیـا شـد

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

رمز رضایت نامه از حق در نگاهش           آهــوی سـرگـردان دلـهـا در پـنـاهـش

مدح و مناجات با امام رضا علیه السلام

شاعر : مرتضی محمد پور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در بـارگـاه قـرب رضا الـتـجـا کنم            شایـد رئـوف آل عـلی را رضا کنم

مرغ مهاجرم وطنم مشهدالرضاست            من خـاک را به نام شما کـیـمیا کنم


اما چه سود خسته دلی پر شکسته‌ام            من آمـدم که زخـم پـرم را دوا کـنم

باران رحمتت شده جاری و گو چسان            در بحر بیکران تو خود را رها کنم؟

آسوده خاطرم که شوی شافعم به حشر            در هر نفس اگر که شما را صدا کنم

موسای آل فـاطـمه گـشتم اسیـر نیل            بهر نجـات از تو تـمـنّـا عـصا کـنم

مرثیه خوانده‌ای تو ز گودال قتلگاه            از بعد روضه رو به سوی کربلا کنم

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

به گـفته‌های موثـق روایت است اینجا            نفس کشیدن‌مان هم عبادت است اینجا
به کاسه و به کـف دست اکـتـفا نکـنید            که رود و چشمه نه دریای حاجت است اینجا


بیا به مجلس شمس الشموس و نیت کن            که بـودن تو یقـیـناً زیارت است اینجا

بیار حاجت خود را که وقت باران است            که لحظه لحظه شب استجابت است اینجا
بگـیـر دامن خـورشید عـشق عـالـم را            گـدایی‌ام بکـنی اوج عـزّت است اینجا
رسـیده‌ام ‌به حـرم با دو چـشم بـارانـی            شـب ولادت آقـا قـیـامـت است ایـنـجا
سلام حضرت سلطان سلام حضرت عشق
هزار مرتبه عرض ادب به ساحت عشق
کـریـم گر که تو بـاشـی گـدا نمی‌مـاند            تو سـفـره پـهـن کـنی بی‌نـوا نمی‌مـاند
کـنـار پـنـجـره فـولاد تو امـام رئـوف            بـدون شـک نگـرفـتـه شـفـا نـمی‌مـاند
شفاست پشت شفا پس دلیل آن این است            نــقـاره خـانـه تـو بـی‌صـدا نـمـی‌مـاند
اگر نگـاه خودت را بگـیری از عـالـم            بـجـان فـاطـمه حاجـت روا نمی‌مـاند!
اگـر که نـام تو را آشـنـا صدا بـزنـیـم            کـنــار نــام تـو نـام آشــنــا نـمـی‌مـاند
میان ایـنهـمـه زائر که در کـنار توأند            کـسـی نـرفـتـه به کرب‌و‌بـلا نمی‌مـاند
تو چـشمه‌ای تو زلالی تو مثل بـارانی
امــام هـشـتـمـی و پــادشــاه ایــرانــی
تو آنکه در دل هر دل سپرده محبوب است            مرا بخر که در این سینه قلبم آشوب است
نمک بریز ز چشمت بکن نمک گیرم            که پای سفرۀ چشم تو رزق من خوب است
خدا علی و علی هم علی توهم که علی            چقدر نام علی در حرم طلا کوب است
فـدای صحـن و سرایت فـدای ایـوانت            بهشت هم دم ایوان طلات مجذوب است
چقدر شأن تو بالاست هرکسی از دور            سلام هم بدهد زائر تو محـسوب است
ز کار شیخ بهـایی دو عـالم حـیـرانـند            فقط زلطف تو بوده اگر که اعجوبه ست
شنـیده‌ام که به او گـفـته‌ای که تا به ابد
گـنـاهـکـار نـیـایـد حــرم کـجـا بــرود
بروی شانه‌ات آقا عـبای سلـطانی‌ست             فدای لحن صدایت شوم که قرآنی‌ست
به حوض آب و به فـوارۀ حرم سوگند            که چشمهای من اینجا همیشه بارانی‌ست
شکوه کوه و بلندای عرش و فرش و زمین            ز قـد و قـامت گـلـدسـتۀ تو بـالا نیست
ز گنبد و حرمت خوب می‌شود فهـمید            که این حرم همه‌اش کار دست ایرانی‌ست
بدون شک فقط از لطف چشم تو بوده            که سایۀ سر من رهبری خراسانی‌ست
تـو مـی‌رسی دم جـان دادن هـمه آنجـا            گـواه گـفـتـۀ من پـیـرمـرد سلمانی‌ست
چه خوب ذکر تو را وقت مرگ می‌گیریم
همه به پای تو سر می‌نهیم و می‌میریم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

صبح حریم تو به سحر طعـنه می‌زند            صحن و سرای تو به گهر طعنه می‌زند

سنگ حریم تو که کف پای زائر است            بر هرچه گل ز جنس هنر طعنه می‌زند


این صحبت ستاره و خورشید و ابرهاست            والله گـنـبـدت به قـمـر طـعـنـه می‌زند

شیـریـنی زیارت تو چـیز دیگری‌ست            طـعـم زیـارتت به شِکـر طعنه می‌زند

نـقـش و نگـارهای ضریح قـشـنگ تو            بر واژه‌هـای نـاب هـنـر طعنه می‌زند

بر پایه‌های عـرش و بلـنـدای نُه فلک            گـلـدسته‌های توست اگر طعنه می‌زند

یوسف جمال‌ها به رخت غبطه می‌خورند            با دیـدن ضـریح تو انگـشت می‌بـرنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

لمس کردن حجرالاسود طبق روایات وارده از ائمه دست بیعت با خداوند است لذا جهت جلوگیری از سوء برداشت و کج تابی های ممکن بیت زیر تغییر داده شد

سنگ حریم تو که کف پای زائر است            هر ثانـیه به سنگ حجر طعنه می‌زند

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : جواد کلهر نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

عاشـقـی دربـدری دارد و بی‌سـامـانی            گـاه ابـریست هـوای دل و گه بـارانی

گرچه آرام و قرارم به نظر قرب شماست            شهره‌ام شهره ز سرگشتگی و حیرانی


من بجز کوی شما بر در دیگـر نروم            دولـتـم داد به من فـیض تو را ارزانی

رو به سوی حرم خسرو خوبان گـفـتم            خوب یا بد تو خودت حال مرا می‌دانی

نـیـسـتـم لایق اگـر زائـر کویت گـردم            ریزه‌خواری ز درت نیست کم از مهمانی

چه برانی چه بخوانی تو مرا از کویت            نـروم بـر در دیگـر به هـمـین آسانـی

روز اول به هـوای حرمت جـلـد شدم            مـی‌پـرم گـرد شـمـا تـا نـفـس پـایـانـی

حـرمت ملجاء درماندگی ماست رضا            با تو مـا را نـبـود واهـمـه از ویـرانی

هم غریب الغـربایی و مـعـین الضعـفا            هـم عـلاج غـم و بـیـماری بی‌درمانی

خـادمـان حـرمت از در تو مـی‌یـابـنـد            فـرّ شـاهـنـشـهـی و مرتـبـۀ سـلـطـانی

آنکه شد عارف بالله شما را در طوس            یافت در بحـر ولا مرتـبـه‌ای عـرفانی

: امتیاز

مدح حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : محمد نبوی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نشان راه، به سمت خـدایـمان دادند            که در حریم خراسان رضایمان دادند

خوشم که بادۀعشقش به جام جان دارم            کـنـار ساقی میـخـانه جـایـمان دادند


به عشق دیدن رویش زیارتش رفتیم            برای ذکر مدیـحـش نـوایـمان دادند

به مادرش قـسمـش داده‌ایم، با لاسر            که سوز فاطمه را در صدایمان دادند

گـرفـتـه‌ایـم جـواز بهـشت اعـلی را            به دست با کـرمش کربلایمان دادند

ادیب شهر سرود این کلام دلجو را            مس‌ایم و در حرم او طلایمان دادند

جلال و جلوۀ او را به چشم خود دیدیم            کنار مضجع پـاکـش جلایـمان دادند

غنی نیم که صفا مروه قسمتم گردد            ولی به حج فـقـیران صفایمان دادند

دودل شدم که بگویم ز درد خود یا نه            که در حرم به نباتی شفـایمان دادند

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سید مسعود طباطبائی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

اگر از ما نظـر لطف شما برگـردد            چـشم امّید دگر سمت کجا برگردد؟

وای از آن روز که پشت در سقاخانه            کاسۀ اشـکِ تـمـنّـای گـدا بـرگـردد


زده‌ام دست توسل به تو ای آیت حق            تا مگـر حـوصلۀ رفـتـۀ ما برگـردد

بسته‌ام حاجت خود را به کبوتر تا باز            با خبرهای خوش آن فرّ هما برگردد

می‌شود گوش حوائج به جوابش دلگرم            اگر از کوه سخای تو صدا برگردد

نیست در مذهب این سلسله هرگز، دستی            خالی از پنجره فولاد رضا برگردد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دست بردیم در آرامش گیسوی شما            تا مگـر حـوصلۀ رفـتـۀ ما برگـردد

مدح و مناجات با امام رضا علیه السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

نگاهم کن! دلم یک خلوتِ جانانه می‌خواهد           کبوتر وار آمد روی گـنـبد!‌ دانه می‌خواهد

عطش دارم! تو در جریانی و دیریست میدانی           دلم یک جرعه از دریای سقاخانه می‌خواهد


ضمانت کردی و از دست‌های مهـربان تو           برای بستنِ پـیـمان؛ دلم پـیـمانه می‌خـواهد

فـدای آن گـلایُـل‌هـایِ بـالایِ ضریحـت که           ملائک پرور است و دورِ خود پروانه می‌خواهد

گـدا آدابِ دربـاری نـمـی‌دانـد فـقـط از تـو           جواب یک سلام کـاملا شـاهـانه می‌خواهد

سر از دیوارِ گوهرشاد عمری برنمی‌دارم           که غم‌هایِ وسیع و بیشمارم شانه می‌خواهد

به گـنـبـد عـادتـم دادی کـنار صحنِ آزادی           کبوتر بچه‌ات را رد نکن که لانه می‌خواهد

به دعوتنامه محتاجم نگاهم خیره مانده‌ست و           براتِ کربلا از دستِ صاحب خانه می‌خواهد!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گـدا آدابِ درباری نمی‌داند فـقـط از تو          سلامی مهربان و کاملا شاهانه می‌خواهد

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : کلامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : قصیده

ای دل مددی که دلبر اینجاست            دل در بَر یار و یاور اینجاست

ما را به بهـشت حاجـتـی نیست            جنات و نعیم و کـوثر اینجاست


قـم شهر قـیام و شهر عـلم است            بر آل رسـول سـنگـر اینجاست

یـا فـاطـمـه اشـفـعـی لـنـا گـوی            ای شیعه شفیع محشر اینجاست

فــرمـود امــامِ صــادق الـقــول            مـا را حـرم مـطهـر ایـنجـاست

مـکـه حــرم الله اسـت و گـویـد            بیت اُمّ قـراست، مادر اینجاست

ایـن اسـت مــدیـنـه را تــفـاخـر            گـویـد حـرم پـیـمـبـر اینجـاست

پـیـچــیـده در آســمــان کــوفــه            صوتی که حریم حیدر اینجاست

بـا مـکــه و کــوفـه و مــدیــنـه            در مجد و شرف برابر اینجاست

گر فاطمه را مـزار مخـفی ست            او را حــرم مـنـوّر ایـنـجـاسـت

هــر چــار ائـــمّــۀ بــقــیــع را            محراب و حدیث و منبر اینجاست

از قــول امـــام در شـگــفـــتــم            فـرمـود مـقـام اکـبـر ایـنجـاست

فـرمود که عُـشّ آل طاهـاست*            فـرمود بهـشت را در اینجاست

بـابـی ز بـهـشـت داری ای قــم            باغی پرِ گـل، معـطر اینجاست

شخصیت منحصر به فرد است            دُرّی که ز آل اطـهـر اینجاست

مـعـصـومـۀ فـاطــمـی سـجــیّـه            مدفون چو عتیقه گوهر اینجاست

از بــرکـت دولـت کـــریـــمـــه            الـطـاف خـدای داور اینجـاست

گـر عــاشـق بــاقــر الـعـلـومـی            کـانـون عـلـوم بـرتـر اینجاست

دنــبــال امـــام صــادقــی گـــر            آثـار قـدوم جـعـفـر ایـنـجـاسـت

طــلّاب جـــوان ز کــل عــالــم            در حوزه محصل اندر اینجاست

نـازد به دو کـون مُـلـک ایـران            دو شهر ستـوده منظر اینجاست

یک جان و دو تن، قم و خراسان            دو قـبـله نـمای کشور اینجاست

یک فاطمه نام و یک عـلی نام            یک خواهر و یک برادر اینجاست

مـا را ز مهـیـب خود مـتـرسان            ای خصم، قوای حیدر اینجاست

شهری که امام از او به پا خواست            این جاست، شمیم دلبر اینجاست

کـــرده درِ انــقــلاب را بــــاز            شهری که نمود محشر اینجاست

شـهـر ‌شـهـدا و شـهـر غـیـرت            عـمّـار بـصیـر پـرور اینجاست

: امتیاز
نقد و بررسی

* عُشّ: به معنی آشیانه

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مجتبی صمدی شهاب نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

کـوثـر امشب بـاز هـم جـاری شـده            مــوســم مــســتـی و دلــداری شـده
کـوثـری دیگـر روان شد از جـنـان            بـوی عـطرش رفـته تا هفت آسمان


غـنچـه‌ای روئـیـد در خـاک زمـیـن            غـنـچـه‌ای از بـاغ فــردوس بـریـن

پـهـنـۀ عـرش و زمـین گـلـشن شده            وادی هـفـت آسـمــان روشـن شــده
وجه این گل به چه زیبا و جلی‌ست            ریشۀ این غـنچـه از نسل عـلی‌ست
زاده‌ای از نـــســل کــوثـــر آمـــده            دخـتـر مـوسـی بـن جـعــفــر آمــده
وجه او وجه و جـمـال فـاطمه ست            قـدر او قـدر و کـمـال فـاطـمه ست
شـأن أو شـأن و مـقـام کـوثـر است            نـام او هــمـنـام نــام کــوثــر اسـت
آب دریـا پـیـش لـطـف او کـم است            شـاه بــانــوی تــمــام عــالــم اسـت
او به حـوران بهـشـتـی دلـبـر است            سایـۀ لطـفـش هـمیـشه بر سر است
خـواهـر شـاه سـریــر ارتـضـاسـت            عشق و معشوق علی موسی الرضاست
عــالــم و آدم ثـــنــا خــوان وی‌انـد            صد چو حاتم ریزه خـواران وی‌اند
او پــنــاه قـلـبـهــای خـســتـه اسـت            ره گــشـای راهـهـای بـسـتـه اسـت
نـور رو بـنـدش درخـشـانـی تـرین            تار و پود چـادرش حـبـل الـمـتـیـن
خـاک پـایـش توتـیـای دیـده‌هـاسـت             تـربـتـش رشک هـمه سجاده‌هاست
او تـمـام عـزت است و جـاه عـشق            هـم طـراز است او بـا مـاه دمـشـق
جلوه گاه حق و زهرا صورت است            فـاتـح دلـهـا و زیـنب سـیـرت است
خُــلـد گــردی روی دامـانـش بــود            رخصت هـسـتـی به دسـتـانـش بود
شـهـرت او رفــتـه بــالاتـر ز قـاف            عالـمـان گرد حـریـمـش در طواف
تربتش همواره غـرق هـمهـمه‌است            خاک قبرش خاک قـبـر فاطمه‌است
می‌کـنـد عـالـم به خـاک او سـجـود            لیک چون زهـرا نشد رویش کـبود
فـاطـمـه گر هـسـت نـام نـیـکـویـش            شکر حق نشکست از کین پهـلویش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چـــادر او ســایــبــان مــردم اسـت            کوی رضوان گونه‌اش شهر قم است

فـاطـمـه گر هـسـت نـام نـیـکـویـش            لیک نشـکـسـتـنـد از کین پهـلـویش

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مهدی جهاندار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

« دخـتـری از اهـل بـیت آفـتـاب»            دخـتــر لــبــخــنـدهـای مـسـتـجـاب

از تـــبــــار لا فـــتــی الا عـــلـــی            وارث « من عـنـده عـلـم الکـتـاب»


نـور نــور نــور نــور نــور نــور            نـاب نــاب نــاب نــاب نــاب نــاب

ناب یعنی خالص و پـاک و طهـور            سـورۀ کـوثـر، شراب انـدر شراب

نور یعنی خـواهر شمس الشـمـوس            بوی گل را از که جوئـیم از گلاب

دختر « والکاظمین الغـیظ» اوست            « آفــتــاب آمــد دلــیــل آفــتــاب»

ای دل مــن در پـــنــاه کـــوی تــو            مـثـل بـال کـفـتـران بـی‌اضـطـراب

مـریـمـا از نـزد جـبـرائـیل، عـشق            هــاجـرا از بـهـر اسـمــاعـیـل، آب

مـهـربــان بــاران تــنـد بـی‌دریــغ!            بـی‌کـران آئــیــنـۀ پُــر آب و تــاب

هم به جان خـسـتـۀ زینب، ببـخـش            هـم بـه نــام نـامـی زهــرا، بــتـاب

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

روز تولدت به غـلط روز دخـتر است            در اصل روز آمدنت روز خواهر است

شـادند از حـضور تو اهـل جهان ولی            خوشحالی امام رضا جور دیگر است


امشب بـه اعــتـبـار روایــات مـانـده‌ام            میلاد توست یا شب میلاد کـوثر است

وقتی پس از کـریم تو تنها کـریـمـه‌ای            اسم تو با امام حسن حاصلش زر است

از هر چه بگذریم نشد بگـذریم از این            از خواهری که این همه عشق برادر است

دریـاچـۀ نـمک سـنـدش؛ بیـن اهل‌بیت            آری طعـام سـفـرۀ تو با نمک‌تر است

پس قلب این کویر به شوق تو می‌تـپد            وقتی که کوه خضر برای تو منبر است

امشب حساب کرده‌ام از خانه تا ضریح            به نیت امـام رضـا هـشت تـا در است

بـا ایـن حـسـاب بـاز دل بـی‌قـرار مـن            آهوست توی مشهد و در قم کبوتر است

جمع دل من و دل هر کس به غـیر تو            در بین صحن آیـنه جـمع مکسر است

ما را سری‌ست با تو که گر خلق روزگار            دشمن شوند، هدیۀ ما باز هم سر است

جای بقیع و آن‌همه قبری که خاکی است            دیدم در این حرم چقدر سنگ مرمر است

او هم شبی درست پـدر را ندیده است            معصومه هم رقیۀ موسی‌بن جعفر است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مخمس

روزی طـبـع مـرا بـاز کـرامت کـرده            آنکه همواره به این سینه عنایت کرده
ازخودش دم زده در شعر قیامت کرده            بـاز هـم از کـرم فـاطـمـۀ مـعـصـومـه


دل من شد حـرم فـاطـمـۀ مـعـصـومـه

چـقـدر شهـر قـم امـروز مسـافـر دارد            چقدر کوچه به سمت حرم عـابر دارد
وه که اینجا چـقـدر فـاطـمه زائر دارد            حـرم مـادر سـادات هـمین است اینجا
قم نگو، بلکه بگو شهر مدینه است اینجا

بـاز هـم نــور بـهـشـتـی خــدا تـابـیـده            خاتم از سدرۀ حق کـوثر دیگر چـیـده
این گـلابی که خـدا بر سـر ما پـاشیده            عطرش از باغ وجـود گـل حـورا آمد
یـدِ بیـضاست که در خـانـۀ مـوسـا آمد

دختر صوم و دعا، حضرت معصومه سلام            خواهر صبر و رضا، حضرت معصومه سلام
عمۀ جود و عطا، حضرت معصومه سلام            ای کریمه سند حـوزه و دین هستی تو
به خـدا شـافـعـۀ اهل زمین هـسـتی تو

با تو ثابت شده دیدار رضا قیمتی است            یک نظر بر گل رخسار رضا قیمتی است
بذل جان در سر بازار رضا قیمتی است            هـر چـه دارم هـمه از آل محـمـد دارم
شکر، در کشور ایران قم و مشهد دارم

به دلـم آیـنـه بـنـدان حـرم شـوکـت داد            ای کریمه کرمت بود به ما بهجت داد
قم ز لطف تو به ایران چقدر عزت داد            تا در ایران علم نهضت روح الله است
دست کفار به سمت حرمت کوتاه است

ای که تو عمۀ سادات شدی چون زینب            باعث فخر و مباهات شدی چون زینب
یک تنه فاطمه مرآت شدی چون زینب            کاش زینب حرمش چون تو در این میهن بود
نزد ما گنبدش از هر خطری ایمن بود

عـمـه‌ات زینب کبری چـقدر غـم دیده            بی‌بـرادر که شده از هـمگـان رنجـیده
دشمنش وقت اسارت به غمش خـندیده            جــای دارد که بـمـیـرنـد تـمـام عــالـم
دخـتـر فــاطـمـه و هـلـهــلـۀ نـامـحـرم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

رحـمـت بی وقـفـه‌ای ایجاد شد            آمـد و عــرش خــدا آبــاد شـد
خانۀ موسی بن جعـفر شاد شد            غـصـه و غـم از دلـم آزاد شد


اشکِ شادی روی مژگان آمده
خـواهـر شـاه خــراسـان آمــده

می‌چکید آیات توحید از رخش            بوی ناب یاس پیچید از رخش
شاه هشتم بوسه می‌چید از رخش            می‌دمید انوار خورشید از رخش

بس که در عصمت مقامش داده حق
حضرت معصومه نامش داده حق

ذکرِ بر روی لبانش یا رب است            بانوی معصومۀ این مکتب است
وصف او مانند وصف زینب است            نزد حق از بسکه والا مرتبه است

حجت حق، جان فدایش می‌شود
عرش حق مست دعایش می‌شود

در حــریــم او دعــا مـی‌آورند            عـقـده بر عـقـده گشا می‌آورند
حاجـت کـرب و بـلا می‌آورند            نـاتـوان، بـهـر شـفـا مـی‌آورند

معجزاتش سهل و رایج هست او
دخـتـر باب الحـوائج هـست او

از گناه و معصیت طاهـر شدم            تا میان صحـن او حاضر شدم
روی خاک افتادم و شاکر شدم            چهارده معـصوم را زائر شدم

چون مرادم بانوی قـم می‌شود
قـبـر زهـرا هم تجـسّم می‌شود

بی نوا آمـد مـقـام از او گرفت            پادشاهی را غلام از او گرفت
اعـتبار و احـترام از او گرفت            آبـرویـی مسـتـدام از او گرفت

زائـرانـش را بهـشـتی می‌کـند
عاری از هر نوع، زشتی می‌کند

ما فـقـیـر رحمت معـصومه‌ایم            ریزه خوار و رعیت معصومه‌ایم
زیـر بـار مـنّت مـعـصومـه‌ایم            خاک پای حضرت معصومه‌ایم

روز و شب بر او توسل می‌کنیم
بـر خـدای او تـوکـل می‌کـنـیم

آمـد و قـم مـیـزبان عـشـق شد            بر سرش گل‌ها نشان عشق شد
آمد و مـرثـیه خـوان عشق شد            روضه خوان قدکمان عشق شد

آسـمانش خالی از کـوکب نبود
غـافـل از مـرثـیۀ زینب نـبـود

سنگ نه، روی سرش گل ریختند            شعله نه، بر معجرش گل ریختند
ضربه نه، روی پرش گل ریختند            هر کجا دور و برش گل ریختند

خوب شد در قم دلش غمگین نشد
خوب شد بر ساحتش توهین نشد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چه افتخاری از این خوبتر که دختر شد            به نام فاطمه پیوند خورد و محشر شد

که آمد و به پـدر شـادی دوچـندان داد            رسـیـد و مــایــۀ آرامـش بــرادر شـد


هم از تمامی مـردان سرش سرآمـد تر            هم از تـمـام زنـان قـبـیـله‌اش سـر شد

سرودن از حرمش لذتی مضاعف داد            چه لذتی که نوشـتـیم و صد بـرابر شد

به لطف آنکه به طوف حریم او رفتیم            زیـارت حــرم طـوس هـم مـیـسّر شـد

حرم نه جای کسی مثل من که این درگاه            مـحـل آمد و رفت دوصـد پـیـمـبر شد

به ذرّه پروریش بس همینکه جبرائیل            در آسـمـان کـریـمـانـه‌اش کـبـوتر شد

مدینه فاطـمه‌اش را شبی به ایران داد            و قـم برای ابـد با مـدیـنـه خـواهر شد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شبـیه فـاطمه هستی، وقـار داری تو            چـقـدر پیـش خـدا، اعـتـبار داری تو
کـنـار حوض حـیاط قـدیـم؛ فهـمـیـدم            چـقـدر، ملـتـمـس بـی‌شـمار داری تو


فرشته‌ای و تمام جهان، به زیر پرت            ملیکه‌ای و دو صد، جان نثار داری تو

کویر قم، که بدون وجود تو هیچ است            برای فصل خزان هم، بهار داری تو
گواه میدهد این صحن مملو از مردم            همیشه « زائر دل بی قرار» داری تو
قـبور این فـقهـا حـاکی است ای بانو            تمام دور حـریمت، حصار داری تو
همیشه و همه جا سربـلند و مغرورم            برای هـمچـو مـنی افـتخـار داری تو
همیشه در حرمت جمله‌ای به لب دارم:            شبـیـه فـاطـمه... اما مـزار داری تو

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

صدا صدای تپش های قلب باران است            و یـا که زمـزمـۀ قـاریـان قـرآن است
ستاره‌ها همه جـمعـند، دور منزلِ نور            به پشت خانۀ خورشید، راه بندان است


فضای خانۀ موسی پُر است از یاس و            دوباره ذکر لبش نام “فاطمه جان” است
برای دخـتر خود “ان یکـاد” می‌خواند            لبش بخندد و چشمش ز شوق گریان است
خـدا دوبـاره به آل رسول، کـوثـر داد            و برکتی که خـدا می‌دهد فراوان است

بگویم از برکاتی که داشت مقدم عشق
دمم چه گرم گرفته وَ باز هم دم عشق

سلام خواهر خورشیدِ این دیار، سلام            سلام حضرت گل حضرت بهار، سلام
به مـحـضـر مـلکـوتی مـقـدم تو درود            به ساحتت که شدی فاطمی تبار، سلام
تو آمدی و به خاک کـویر، گـل روئید            به مقـدم تو فـرستاده شـوره زار، سلام
فـضای خـانۀ قـلـبـم دوباره روشن شد            تپش تپش به تو داده ست، بی‌قرار، سلام
منِ غلام کجا و سلام، بر تو کجا…؟!            شما قبول کن ای صاحب اختیار، سلام!

به خاک پای تو هرگز نمی‌رسم؛ هیهات
ولی به گردِ غـبارت هزارها صلوات

تـو شـاه زاده‌ای و مـن غـلام زادۀ تـو            تویی مـلـیکه و من هم گـدای سـادۀ تو
به دودمـان گـداهـای دودمـانِ شـما            هـمـیـشه خـیـر رسـیـده ز خـانوادۀ تو
همیشه فوق تصور به من کَـرَم کردی            رسیده روزی‌ام از لطف فوق العادۀ تو
هر آنچه مصلحت توست حکم تقدیرم            به جـز صلاح، نبـاشد به هـر ارادۀ تو
دوباره تذکـره‌ام را بگـیر و امضا کن            که بـاز، راهِ من افـتـد مـیـان جـادۀ تو

بـیـا مـرا حـرمـی و مـسـافـر قــم کـن
اگر صلاح من این است، در حرم گم کن

دلم دو دل شده امشب به راهِ قم، مشهد            که ماه، ماه جنون است، ماهِ قم، مشهد
همیشه چشم امیدم به دست‌های شماست            و زنـدگـی بـکـنـم در پـنـاهِ قـم، مشهـد
کـبـوتـران شـمـا هـم سـپـیـد رویــانـند            منـم کلاغ شما رو سـیاهِ قـم، مشهد
به لطف حضرتتان است اگر دلم قرص است            که هست بر منِ عاشق، نگاهِ قم، مشهد
دلم اسیر مسیـر تو و رضاست، فـقـط            و پرسه گاه من است ایستگاهِ قـم، مشهد

هـمـیـشـه زائـر راه قــم و خــراسـانـم
و شـکـر می‌کـنـم از اینکه اهل ایـرانم

: امتیاز